چای با طعم خدا
05 دی 1390 توسط نادری
این سمار جوش است
پس چرا می گفتی
دیگر این خاموش است؟!
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
دیگر بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
دست هایت :سینی نقره ی نور
اشک هایم :استکان های بلور
کاش ،استکان هایم را
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو ،مهمان عزیز
توی فنجان دلم ،چای داغ بریز.
برگرفته از کتاب (چای با طعم خدا)از عرفان نظر آهاری!